داستان کیسه مشکلات؟!

192 views

داستان کیسه مشکلات؟!

داستان کیسه مشکلات

زنی از سرنوشت خود ناراضی بود او فقیرتر از دیگران بود، شوهرش را سا ل‌ها قبل از دست داده بود، خوراک لازم به اندازه هفت بچه‌اش را نداشت، تحملش کم شده بود و سلامتی خانواد هاش در خطر بود. یک شب وقتی خیلی ناامید بود، فرشته‌ای بر او ظاهر شد و کیسه‌ای خالی به او داد و سفارش کرد که همه ناراحتی‌ها، مشکلات و نیازهایش را در آن بریزد. کیسه خیلی سنگین شده بود اما فرشته دست او را گرفت و به بهشت برد. زن همان‌گونه که کیسه را همراه خود می‌برد، در راه ناله و شکایت می‌کرد. وقتی به بهشت رسید، شگفت‌زده شد؛ زیرا همواره بهشت را به گونه‌ای دیگر تصور می‌کرد. همه ابرهای آسمان آ نجا به شکل کیسه‌هایی از مشکلات، ناراحتی‌ها و مسئولیت‌ها بودند و روی بزرگترین کیسه پیرمردی دانا و متشخص نشسته بود.
آن پیرمرد از مشکلات و ناراحتی‌های زن اطلاع داشت؛ زیرا مدتها بود دعاها، نیایش‌ها و نفرین‌های زن را می‌شنید. پیرمرد به زن دستور داد که کیسه‌اش را بر زمین بگذارد و به او گفت بقیه کیسه‌هایی را که آ نجا بود باز کند و محتوای آنها را ببیند. سپس، یکی را انتخاب کند و به زندگی زمینی‌اش باز گردد. زن کیسه‌ها را باز کرد و برخلاف انتظارش مشکلات، تعارض‌های فشارآور، خستگی‌ها و چیزهایی مشابه‌ اینها را دید. بسیاری از آنها برای زن عجیب بود. مردد بود که قبلاً همه آ نها را دیده است یا نه. برای اینکه کیسه‌ها را به اطراف پرت کند، انرژی زیادی مصرف کرد تا به کیسه آخر رسید؛ آن را باز کرد و راضی شد. دریافت که گویا کیسه قبلی خودش است. وقتی آن را بلند کرد، به نظرش رسید که سبک‌تر شده است و دیگر ناراحتی‌هایش برای او مزاحمت ایجاد نمی‌کنند. از آن به بعد، دردهایش بیش از رنج‌هایی که کشیده بود، به نظر نمی‌رسید و به جای آ نها او سختی‌های واقعی را لمس کرد و می‌دانست که دیدن آ نها به زحمتش می‌ارزد. [۱]

پی نوشت :
[۱]دکتر حسین سلیمی،مشاور مدرسه، دوره شـشم، شـمـــاره١، پـــایـیــز۸۹

https://samenalhojajtkd.ir/?p=1554