روحانی رزمیکاری که برنامه طنز اجرا میکند!!!
روحانی تکواندو کاری که برنامه طنز اجرا میکند!!!
در عرصه طنز شرعی در کشور احساس نیاز شدیدی میشد و در این عرصه مردم نیازمند شادی حلال بودند.
استاد حسین صفری عنوانی است که حجتالاسلام محمدحسین صفری برای خود بیشتر میپسندد و در صفری تی وی (SafariTv) نیز خود را اینگونه معرفی کرده که «پیشگام برنامههای طنز شرعی در کشور (برنامههای رادیویی و تلویزیونی، لطیفه، تقلید صدا و …)» است.
روحانی رزمیکاری که برنامه طنز اجرا میکند!!!
روحانی رزمیکاری که برنامه طنز اجرا میکند!!!
این روحانی میانسال که کمربند قهوهای آیکیدو و سبز ژیمناستیک دارد، رابطهاش را با حوزه و برنامههای طنز در سایت شخصی خود اینطور تعریف کرده است:
“در سال ۶۴ تحصیل در حوزه را تجربه کرده بودم و بعد حوزه را رها کرده بودم اما به لطف خدا در سال ۸۴ دوباره وارد حوزه علمیه شدم و تا زمانی که ملبس به لباس روحانیت نشده بودم هر کجا که نیاز بود به اجرای برنامه میپرداختم. بعد از ملبس شدن اجرای برنامههای طنز را به کلی کنار گذاشتم و از اجرای برنامهها در هر جایی انصراف دادم تا چندین سال افراد زیادی با من تماس میگرفتند و درخواست میکردند برایشان برنامه اجرا کنم اما من مصلحت نمیدیدم که در لباس روحانیت اینگونه برنامهها را اجرا کنم و گمان میکردم ارزش لباس از بین میرود و شأن آن پایین میآید؛ اما در عرصه طنز شرعی در کشور احساس نیاز شدیدی میشد و در این عرصه مردم نیازمند شادی حلال بودند لذا با تغییر در برنامههای خودم قالب آنها را عوض کرده و رنگ و بوی شرعی و اخلاقی به آنها دادم و با انگیزه تغییر در ارائه برنامههای طنز با یک رویکرد دینی و مذهبی دوباره وارد این عرصه شدم و هم اکنون در جشنهای ازدواج دانشجویی، اعیاد ملی و مذهبی، افتتاحیه و اختتامیه شرکتهای خصوصی و دولتی به اجرای برنامههای مختلف طنز میپردازم.”
زندگینامه محمدحسین صفری از زبان خودش:
سال ۱۳۵۱ در شهر مقدس مشهد در خانوادهای روحانی متولد شدم شش برادر و سه خواهر به همراه پدر و مادرم خانواده یازده نفره ما را تشکیل میدادند. سومین عضو این خانواده به حساب میآمدم از سال ۱۳۷۰ زمانی که سرباز پادگان ۰۸ خاش بودم فعالیت هنری خود را به صورت نیمه حرفهای آغاز کردم برنامه های طنز و تقلید صدا جزو کارهای اصلی من بود هیچ فرماندهی نبود که هنر تقلید صدای من گریبانگیر صدای او نشود بارها به خاطر تقلید صدای فرماندهان و گروهبان ها تنبیه انضباطی شدم یک بار کتک مفصلی از سرگروهبان کریمی خوردم چون صدای او را دقیقا مانند خودش تقلید میکردم گاهی فرمانهایی را با صدای او در آسایشگاه صادر میکردم مثلا فرمان خروج از آسایشگاه و یا آماده شدن سربازان برای رفتن به حمام که با این کارها کل آسایشگاه به هم میریخت حتی کسانی هم که میدانستند من صدای او را میتوانم تقلید کنم باز هم چون خود مرا نمیدیدند در هر مرحله دچار اشتباه میشدند.
بعد از دوره آموزشی به عنوان تکاور انتخاب شدم و به پادگان ۰۳ لشگرک تهران منتقل شدیم آن جا هم به فعالیت خود ادامه می دادم بعد از ۴۵ روز آموزش به اندیمشک اعزام شدیم و مجلس جشن ترخیصی سربازان را با اجرای برنامه های طنز گرم می کردم شب هایی که رزم شبانه داشتیم برای اعلام رمز تک های شبانه صدای حیوانات مختلف را تقلید می کردم گاهی در برنامه های صبحگاه من را صدا می زدند تا برای روحیه دادن به سربازان جک و خاطره تعریف کنم و صدای فرماندهان و گروهبان ها را تقلید کنم تا سربازان بخنندند و شاد باشند در یکی از شب ها جناب سروان امیری که شخص بسیار خشن و بد اخلاقی بود ساعت ۲ شب همه گروهان را به خط کرد و در حالی که همه تعجب کرده بودند که چرا همه را از خواب بیدار کرده پس از یک سخنرانی نسبتا طولانی در تاریکی شب گفت: از این پس اگر من هم که فرمانده شما هستم خواستم بدون اعلام رمز شب به جایی وارد شوم نگهبان ها نباید اجازه ورود بدهند حتی اگر صدای من را هم شناختید باز هم به من اجازه ورود ندهید دشمن همیشه در کمین است و ممکن است با تقلید صدای من قصد فریب شما را داشته باشد همانطور که می دانید در گروهان ما سربازی هست به نام صفری آن طوری که به من خبر داده اند او صدای من را بهتر از خود من تقلید می کند با شنیدن این حرف خیلی ترسیدم چون هیچ وقت جلوی هیچ فرماندهی صدایش را تقلید نمی کردم و همه این برنامه ها مخفیانه و فقط در جمع سرباز ها انجام می گرفت خوشبختانه آن شب مرا ندید و فقط به دستور او ۱۰ روز اضافه خدمت خوردم.
۶ ماه آخر خدمت به گرگان و ساری منتقل شدیم آن جا با اجرای برنامههای تردستی و شعبده بازی، حرکات نمایشی رزمی، تقلید صدا و طنز بارها برای سربازها و فرماندهان در سالن های نمایش برنامه اجرا کردم در جاهای مختلف پادگان نقاشی های بزرگ دیواری می کشیدم و به عنوان هنرمند اکثر مواقع در حال استراحت و از نگهبانی معاف بودم به دلیل فعالیت های گوناگونی که داشتم به عنوان ارشد آسایشگاه و ارشد دسته انتخاب شدم.
پس از خدمت سربازی با کمک برادرم محمد رضا در جشن های ملی و مذهبی و مراسم جشن های ازدواج شرکت می کردم و با انگیزه اجرای برنامه های طنز شرعی با اجرای برنامه های شاد که مطابق با موازین شرعی بود مخالفت خود را با برنامه های خلاف شرع و موسیقی های مطربی که عمدتا در مراسم عروسی اجرا می شود اعلام می کردم که این کار موجب شدگروه های مذهبی از این برنامه ها استقبال شایانی به عمل آورند.
قبل از خدمت سربازی رزمی کار بودم و کمربند قهوه ای آیکیدو داشتم بعد از خدمت سربازی ورزش رزمی را دنبال کردم چند ماه زیر نظر استاد قربان اعظمی کونگ فو کار کردم، در یک شیفت ورزشی شب ها کلاس ژیمناستیک می رفتم و زیر نظر استاد ابری بعضی از حرکات زیبای ژیمناستیک را فرا گرفتم همزمان رشته شوتوکان را تا کمربند سبز پیش بردم و نزد استاد غمخوار در رشته ووشو سبک تای چی چوان هنر آموزی می کردم در بین تمامی رشته های رزمی علاقه شدیدی به تکواندو داشتم با توجه به قد بلند و وزن کمی که داشتم به سمت تکواندو کشیده شدم یک شب به کلاس استاد دهقان و افچنگی رفتم تا از نزدیک کار تکواندو کارها را تماشا کنم یک پوستر از حرکت نمایشی استاد دهقان روی دیوار کلاس به چشم می خورد در حالی که با جفت پا همزمان دو کوزه را در هوا شکسته بود همان جا آرزو کردم که ای کاش روزی من هم بتوانم همان کار را انجام دهم بعد با خودم گفتم من بهتر از این را باید انجام بدهم همان شب ثبت نام کردم و تمام کلاس های دیگر را رها کردم؛ با جدیت به آموزش تکواندو پرداختم از خانه تا باشگاه راه زیادی بود ولی هر شب پیاده به باشگاه می رفتم تا بدنم زودتر و بهتر گرم شود برادر کوچکم محمد رضا که ۸ ساله بود را نیز با خود به باشگاه می بردم؛ شب های جمعه شب مبارزه بود کمتر پیش می آمد دست و پای من آسیبی نبیند اکثرا با دست و پای مصدوم و باند پیچی ورزش می کردم اگر توان حضور در داخل کلاس را به هر دلیلی نداشتم حتما در کلاس حاضر می شدم و کنار می نشستم و به کار بقیه نگاه می کردم با نگاه کردن به نحوه مبارزه دیگران چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم بارها دست یا پای من از بند در می رفت و من صبر می کردم تا چند جای دیگر هم آسیب ببیند تا ارزش رفتن پیش شکسته بند را داشته باشد و نیاز نباشد هر روز راه شکسته بندی را در پیش بگیرم مشتری دائمی و پر و پا قرص افتخاری شکسته بند بودم در مسابقات استانی با ضربه چرخشی حریف مقابل فک من شکست و بیهوش شدم بعد از یک ساعت فهمیدم چه اتفاقی افتاده یک ماه فک من سیم پیچی بود غذای من فقط مایعات بود چیزهای دیگر را با یک خوراکی مایع داخل مخلوط کن می ریختم و از گوشه دهان می خوردم بهترین خوراک من بیسکوئیت مخلوط با شیر بود چنان درد شدیدی در فک خودم احساس می کردم که حتی کسانی که به دیدن من می آمدند چون نمی توانستم صحبت کنم اول اشاره می کردم که با من روبوسی نکنند چون به محض تماس چیزی با صورتم ناله ام به هوا بلند می شد باید تا بهبود کامل استراحت می کردم و به باشگاه نمی رفتم اما طاقت دوری از ورزش را نداشتم دوباره به باشگاه رفتم و تمرینات خودم را از سر گرفتم و با پیشرفت بسیار عالی موفق شدم پس از ۴ سال تلاش به درجاتی بالاتر از آن چه مد نظرم بود برسم آرزوی دیرینه ام برآورده شده بود ارتفاعی بیشتر از استاد دهقان را به هوا می پریدم و کوزه یا تخته می شکستم در تورنومنت بین المللی تاجیکستان برای اجرای همان حرکتی که روزی آرزوی اجرای آن را داشتم از من تقدیر شد و با اهدای لوح یادبودی، به من لقب بهترین پرنده را دادند در مسابقات استانی بارها مقام اول دوم و سومی را کسب کردم؛ دو دوره متوالی قهرمان مسابقات «هان مادانگ» استان شدم.
منابع:
پیام نو
سایت شخصی حسین صفری