زندگینامه حضرت آیه الله جوادی آملی از زبان خودشان

242 views

زندگینامه حضرت آیه الله جوادی آملی از زبان خودشان

زندگینامه حضرت آیه الله جوادی آملی از زبان خودشان

 

زندگینامه حضرت آیه الله جوادی آملی از زبان خودشان

 

در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی در شهر آمل در خانواده ای روحانی پا به عرصه وجود نهادم. مرحوم پدرم که از علمای آمل بود و عمری را به ارشاد و هدایت مردم گذرانده بود در دوره فشارهای رضاخانی و عسرت روحانیان، رسالت خود را در تشویق بنده و امثال من به تحصیل علوم دینی دنبال کرد. پس از طی تحصیلاتی ابتدایی در ۱۳۲۵ و پایان دوران تلخ رضاخانی و بازگشایی حوزه های علمیه، وارد حوزه علمیه آمل شدم. پدرم همچون سایر علمای اسلام معتقد بود که تعلیم بدون تزکیه، ابتر و نافرجام است و چون زاهدترین و معروف ترین روحانی آن زمان، به جز مرحوم آیه الله غروی، مرحوم آیه الله فرسیو (رضوان الله تعالی علیهما) بود پدرم مرا نزد وی برد تا اولین درس را تیمناً و تبرکاً در محضر او بیاموزم.

آن بزرگوار با تلقین «بسم الله الرحمن الرحیم » و درس اول جامع المقدمات بنده را به شاگردی پذیرفت و همراه حدیث «اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه » تزکیه را نیز به سراسر وجودم اشراب کرد، یادش گرامی و نامش جاوید باد آن مرد الهی که لذت نوشیدن معارف الهی را از کوثر صادقین با ما چشاند و در ابتدای فراگیری علم، معرفت پروردگاری را به ما آموخت که جبر هر شکسته ای و جبران هر نقیصه ای در دست آن کامل محض است.

علوم مقدماتی شامل نحو و صرف و معانی و بیان و اصول در حد معالم را هم از محضر مرحوم پدرم و هم از محضر حجج اسلام مرحوم اشراقی، اعتمادی و رجایی (رضوان الله علیهم) استفاده کردم، شرح لمعه را در خدمت مرحوم حجه الاسلام میرزا رضا روحی و حجه الاسلام مرحوم طبرسی (رحمهما الله) و دیگر اساتید آن روز آموختم. بخش مهمی از قوانین الاصول را از محضر مرحوم آیه الله محمد غروی که فقیهی نامور و استادی ماهر بود فیض بردم و بخشی دیگر را از مرحوم حجه الاسلام حاج ضیاء الدین آملی فرا گرفتم و با راهنمایی وی که فرزند بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی بود مدتی در مدرسه مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) سکنی گزیدم. گرچه همه مدرسه ها با برکت بود ولی برکاتی که طی آن یکسال در این مدرسه نصیبم شد در دیگر مدارس به یاد ندارم.

نوع طلبه های ساکن در آن مدرسه موفق به شب زنده داری بودند. امالی مرحوم صدوق را در روزهای تعطیلی در محضر حجه الاسلام آملی می آموختم. همزمان مشغول حفظ سوره هود و آموختن تفسیر آن شدم. آن بزرگوار در ترویج کتاب و سنت، سعی بلیغی داشت و می کوشید تا طلبه ها ضمن آموختن علوم ادبی، منطق، کلام، فقه و اصول با کتاب و سنت نیز آشنا شوند و مستقیماً در خدمت کتاب و سنت باشند.

پس از اتمام قوانین و شرح لمعه عزم هجرت به حوزه مشهد مقدس رضوی را داشتم که توفیق این شرفیابی حاصل نشد و حدود سال ۱۳۳۰ بود که از آمل به تهران مهاجرت کردم. شعله اشتیاق به فراگیری تفسیر و حدیث در عمق وجودم بر افروخته شده بود، در تهران در معیت مرحوم والد به محضر آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی رسیدیم تا با هدایت و راهنمایی ایشان مدرسه و استاد انتخاب کنیم، آن عالم ربانی ما را به مدرسه مروی هدایت کرد و آن مدرسه را مدرسه ای شایسته دانست.

آن روز بهترین مدرسه مدرسه مروی بود که در آنجا هم دروس سطوح عالیه تدریس می شد و هم دروس خارج، هم معقول و هم منقول، هم کلام و هم اصول. مرحوم آملی به ما آموخت که یک درس فقه بخوانید; یک اصول و یک معقول. من نیز پس از امتحان ورودی سنگینی که انجام شد در درس مکاسب، رسائل و شرح تجرید شرکت جستم. در تهران، محضر اساتید بزرگی را درک کردم; سطوح عالیه را خدمت مرحوم فشارکی و مرحوم جاپلقی آموختم، فلسفه و شرح منظومه و طبیعیات اشارات و مقداری از علوم عامه اسفار، شرح چغمینی و مقداری از مقدمه بهادری را خدمت علامه ذی فنون، مرحوم شعرانی (رضوان الله علیه) که محققی کم نظیر و عالمی کم بدیل و جامع معقول و منقول بود، فرا گرفتم.

بخش دیگری از منظومه و الهیات و بخش عرفان شرح اشارات را از محضر الهی قشمه ای که عارفی کم نظیر و صاحبدلی کم بدیل بود استفاده کردم. شرح قیصری بر فصوص محی الدین را از مرحوم فاضل تونی که هم در حکمت مشاء قوی بود و هم با فنون عرفانی آشنایی داشت فرا گرفتم. مسائل عقلی را هم به طور امالی – نه درس رسمی – در محضر حاج شیخ محمد تقی آملی بودم که در قسمت اخلاق و فلسفه بسیار سود بخش بود. ایشان هم به مبانی فلسفه آگاهی کامل داشت و هم در فقه و اصول متبحر بود.

در سال ۱۳۳۵ با کسب اجازه از محضر آن بزرگوار، عازم قم شدم. در جوار فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و دیگر علمای ربانی به حوزه فقه مرحوم آیه الله بروجردی و محقق داماد و حوزه تدریس فلسفه، تفسیر و حدیث حضرت استاد علامه طباطبایی (قدس الله اسرارهم) راه یافتم، اصول و مقدمه ای از فقه را نزد امام خمینی (قدس سره) آموختم. در قسمتهای فقه ارتباطم با مرحوم محقق داماد بیش از سایرین بود و طی سیزده سال، تقریباً تا اواخر عمر پربرکت ایشان، در محضرشان بودم. حدود پنج سال معاملات را در خدمت مرحوم آیه الله حاج میزرا هاشم آملی آموختم که ایشان نیز در فن شریف فقه خصوصاً بحثهای معاملات، فقیه ماهری بود.

در بین همه اساتید، انس علمی من به مرحوم علامه طباطبایی بیش از سایرین بود. مرحوم علامه، نظیر صدر المتالهین می کوشید تا منطق را کاملاً تعلیم کرده در خدمت فلسفه مورد بهره برداری قرار دهد، فلسفه را تکمیل کرده و به عرفان نزدیک کند. آنگاه برهان و عرفان را به خدمت قرآن ببرد تا انسان با داشتن زمینه های لازم بتواند از این دریای بی کران استفاده کند.

اما آنچه را که باید جدای از مطالب دیگر مطرح کرد انس و آشنایی با رهبر کبیر انقلاب مرحوم امام خمینی (قدس سره) است; وقتی از تهران به قم مشرف شدم حوزه بحث اصول ایشان مجمع فضلا بود و چون خود حکیمی قوی و عارفی نیرومند بود مسائل اصولی را که جزو علوم اعتباری است و با قواعد عقلا و امور عرفی آمیخته است آنچنان فولادین تحلیل می کرد که نمی گذاشت از حد جزمی که در محدوده علوم اعتباری مؤثر است پایین تر بیاید. اصول را چون معقول، محکم می گفت; سخن هر انسانی ترجمان عقل اوست، محکم گفتن نشانه حکمت گوینده است. سیره استاد، امام خمینی (قدس سره) این بود که شاگرد، آزاد بار آمده و مستقل باشد چرا که خود آزادمنش بود و مستقل. از اقبال و ادبار طلاب نه لذت می برد و نه رنج. طلابی که شیفته درک محضرشان بودند، گذشته از مقام علمی شیفته فولاد منشی و استقلال و آزادخواهی و روح بلند حکیمانه وی بودند.

پس از ارتحال مرحوم آیه الله العظمی بروجردی، مراجع آن روز عهده دار امور مالی طلاب شدند و این فقیه بزرگ فقط به تدریس و تهذیب پرداخت. و پس از انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی طلیعه قیام شروع شد. جلساتی تشکیل می شد، همه علما حضور پیدا می کردند و اعلامیه های مشترکی می دادند اما آن پرده نشین، راز دیگری داشت.

فشارهایی که در زمان رژیم بر شخص بنده وارد شد گرچه کمتر از دیگر مبارزان اسلامی بود اما اهانتهایی که از ناحیه ماموران شهربانی آن روز می شد زیاد بود. چندین بار ممنوع المنبر شدم و چندین بار به شهربانی و ساواک احضار شدم گاهی هم به عنوان سربازی تحت تعقیب بودم.

با بضاعت مزجاتی که خدای سبحان به من ارزانی داشت، توفیق ما در تالیف فقه و اصول بیش از توفیقی بود که در تدریس آنها داشتم اما توفیق در تدریس فلسفه و عرفان بیش از تالیف این دو بود. تقریرات درس اصول امام تقریباً یکدوره نوشته شد، پنج سال درس خارج مرحوم آیه الله میرزا هاشم آملی (قدس سره)، دوازده سال فقیه آیه الله محقق داماد، مقداری هم درس مرحوم بروجردی و فقه امام (قدس الله اسرارهم) تحریر شد.

در فلسفه از شرح تجرید تا الهیات شفا بعضی یک دوره و بعضی دو یا سه بار قبل و بعد از انقلاب تدریس شد، تحصیل بهمنیار یک دوره، شواهد الربوبیه، شرح اشارات، فصوص و … یک دوره و دو دوره تدریش شده است، بعضی از این تدریس ها حتی در دوران مسئولیتهای پس از انقلاب نیز تعقیب می شد.

https://samenalhojajtkd.ir/?p=2226