بخند و بخندان(۱)!!!
بخند و بخندان(۱)!!!
🙂 😛 😎 😉 😉 😀 😀
بخند و بخندان(۱)!!!
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱
باشگاه فرهنگی تکواندو ثامن الحجج علیه السلام
ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﻣﯿﺰﺩ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﭺ ﺳﺮﯼ ﭺ ﺩﻣﯽ ﻋﺠﺐ ﺗﯿﺮﯾﭗ ﺧﻔﻨﯽ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻓﯿﺾ ﺑﺒﺮﻡ؟
ﮐﻼﻍ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : نامرد ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﯿﺮﻭ
ﺑﺮﺩﯼ ﺳﻮﻡ دبستان ﺑﻮﺩﻡ
…ﺍﻻﻥ ﻟﯿﺴﺎﻧﺴﻢ …
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﭘﺮﺍﺕ ﺭﯾﺨﺘﻪ؟
ﮐﻼﻍ ﭘﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺭﻭﺑﺎﻩﮔﻔﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﭘﻨﯿﺮﺗﻮ ﺑﺮﺩﻡ؛ دانشجو بودم ﺍﻻﻥ استاد دانشگاهم ﺟﻴﮕﺮ😜
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۲
طرف باباش مریض میشه
زنگ میزنه آمبولانس میاد کل خانواده سوار میشن،
امبولانس اژیر میزد اونا دست میزدند وشادی میکردند،
تو راه دکتر میگه مریض کیه
طرف میگه حالش خوب نبود نیومد!!😃😃
++++++++++++++++++++++++++++++
۳
مورد داشتیم خانومه
واسه همسرش فرستاده:
دوستت ندارم اندازه اقیانوس،
چون یه روز خشک میشه…
دوستت ندارم اندازه خورشید،
چون یه روز خاموش میشه…
دوستت ندارم اندازه باران،
چون زود قطع میشه…
دوستت دارم به اندازه روت،
که هیچ وقت کم نمیشه😳😊😄
+++++++++++++++++++++++++++++
۴
باشگاه فرهنگی تکواندو ثامن الحجج علیه السلام,
معلم : ده تا شلیل داریم من نه تاشو میخورم چندتاش میمونه؟ 😃
بچه مشهدی : مَرگش مِمانه 😒 کوفتش مِمانه 😒 همو یَکدِنِه رَم بُخور بَدبَخخخخه شِلیل نِدیده … 😩 گدای شِکِم فَراخ 😤😤
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۵
برای از بین بردن چربی های دور شکم و پهلو:
یک بسته جعفری رو پاک کنید
و خوب بشورید
و کمی خورد کنید
و بریزید تو مخلوط کن
بهش یک لیوان آب
و یک قاشق آبلیمو اضافه کنید
خب بذارید باهم میکس بشه
بعدش تو یک لیوان بریزید
بعد لیوانو خالی کنین تو چاه
و برید ورزش کنید
با این مسخره بازیا لاغر نمیشید😂
ورزش کنین ورزش😂
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۶
رفتم دکتر میگم : دکتر به دادم برس به جای سمنو یه پیاله حنا خوردم
برگشته میگه : خوب الان حالت بده ؟
گفتم نه فداتشم خیلیم شاد و شنگولم 😄
تو روده ام حنا بندونه ✋
تو معده ام بله برونه 😍
اومدم تو شادیام شریکت کنم 😐
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۷
تعارف زدن دخترا
پریییییسا جوووووون عجقم کیک میخولی؟
-یه کوچولو اگه بدی
عاچقتم
تعارف زدن پسرا
ساندویچ میخوری گشنه؟
-آره
خاک تو سر گشنت کنن
بابات بزرگت نکرده با ساندویچ های من بزرگ شدی!
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۸
یارو: الو سلام رادیو پیام؟
مجری : بفرمایید ؟؟
یارو : یه کیف پیدا کردم پنجاه میلیون پول توشه
مجری : آفرین میخاین صاحبشو پیدا کنین؟
یارو : نه میخام واسه صاحبش یه آهنگ غمگین پخش کنین😂
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۹
یارو زنش طی یه حادثه پدر و مادرش رو از دست میده
چن روز بعد می خواد به زنش دلداری بده که حال و هواشو عوض کنه
دست میندازه گردن زنش بهش میگه : بی پدر و مادر من کیه ؟ ؟ ؟😁😕😂😂
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱۰
ﻫﻨﺪﻯ ﻣﺴﻠﻤﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻦ :
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻏﺬﺍ ﻣﻴﺨﻮﺭﻯ ﺑﮕﻮ ” ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ” ﻛﻪ ﺷﻴﻄﻮﻥ ﺑﺎﻫﺎﺕ
ﻫﻢ ﻏﺬﺍ ﻧﺸﻪ !
ﻫﻨﺪﻳﻪ ﻳﺎﺩﺵ ﻣﻴﺮﻩ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻳﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺷﻴﻄﻮﻥ ﻣﻴﮕﻪ : ﺗﻮ ﺭﻭ
ﺧﺪﺍ ﺑﮕﻮ ” ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ” ،
ﺍﺯ ﺑﺲ ﻓﻠﻔﻞ ﺧﻮﺭﺩﻡ همه جام ﺗﺎﻭﻝ ﺯﺩﻩ😂
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱۱
اگه کریستف کلمب زن داشت عمراً آمریکا کشف نمیشد.!!
چون زنش بهش میگفت:
کجا میری؟ با کی میری؟😏
کی بر میگردی؟😕
چرا تو؟😐
مگه چقدر بهت میدن؟😠
زن هم همراهتونه؟😁
چه جوری باهات تماس بگیرم؟😔
واقعاً میری اکتشاف؟😒
اصن مامانم اینا قراره بیان اینجا، نرو😠😳🙄😂
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱۲
ﻣﻠﺖ ﯾﻪ ﭘﺎﺷﻮﻥ ﺁﻧﺘﺎﻟﯿﺎﺳﺖ ﯾﻪ ﭘﺎﺷﻮﻥ ﺟﺰﺍﯾﺮ ﻗﻨﺎﺭﯼ … تازه افسردگی هم دارند..
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺎﻣﻮﻥ ﻣﯿﺮﻩ ﺗﻮﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﭼﻪﻫﺎﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮﻥ ﻏﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ 😂
ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍﺍ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﯿﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﮕﯿﺮ 😐
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱۳
✅مادرشوهر مثل کتریه ؛ مدام در حال جوشیدنه !
✅زن ، قوریه ؛ با جوشیدن کتری اونم کم کم داغ میشه . ..
✅مرد ، مثل استکانه ؛ نصفشو کتری پر میکنه ، نصفشو قوری !
✅خواهر شوهر ، مثل قاشق چایخوریه ؛ میاد به هم میزنه و میره !
✅برادر شوهر، مثل نعلبکیه ؛ بود و نبودش فرقی نداره!😀😀
جرأت داری بفرست واسه فامیل شوهر 😳
ماکه فرستادیم ، هر بدی از ما دیدین حلالمان کنید!😢
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه😂😂
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
۱۴
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزیدوچشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین انداخت وشکست.
پسروعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند:باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد وگفت:پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت:دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
یادمان بماند که : زمین گرد است…” 🙁
باران نبار
زنم در حال خرید است ،سرما میخورد!
سنگ ببار که به حق پنج تن له بشه بچسبه به کف خیابون !!! 😂
تا کی میخواد پول منو هدر بده😡
اونطوری هم منو نگاه نکن😂😂😂
یک پاسخ
This jokes is superlative in the world