مبعث پیامبر مهربانی حضرت محمد(ص) بر همگان مبارک باد
مبعث پیامبر مهربانی حضرت محمد(ص) بر همگان مبارک باد
مبعث پیامبر مهربانی حضرت محمد(ص) بر همگان مبارک باد
عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد . . .
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک / ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی / چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای شاه سوار ملک هستی / سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل / حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد
سرحلقه عشاق به عالم، احمد / یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود / پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر بر شما مبارک باد
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزشها در صحنه حیات بشر !
روز بعثت مبارک باد
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
بعثت نه این سرور، سرور ولایت است
مبعث نه این چراغ، چراغ هدایت است
خورشید چون ز شرق حرا پرتو افکند
احمد نه این فروغ، فروغ رسالت است
جان سحر، جسم سمن بوی توست / شام ، غلام سر گیسوی توست
بوسه زنِ گوشه ابروی توست / ماه که خَم کرده سر خویشتن
خواند زبان دلم ثنای محمد(ص)
ماند خرد خیره در لقای محمد(ص)
دیده دل، جام جم به هیچ شمارد
سرمه کند گر زخاک پای محمد(ص)
عید مبعث بر همگان مبارک
آوای بخوان بخوانِ او می ریزداز غار
صدای گفت وگو می ریزدمی
گفت فرشته: اقرأ باسم ربک
عشق است کز آسمان فرو می ریزد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
مهر را روشنی از روی تو افروختن است
ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت
همچو خاری است که شایسته آن سوختن است