وجود نازنین پیامبر اعظم (ص) سایه نداشته اند!؟
وجود نازنین پیامبر اعظم (ص) سایه نداشته اند!؟
وجود نازنین پیامبر اعظم (ص) سایه نداشته اند!؟
سوال :
۱) در خصوص اینکه بیان شده وجود نازنین پیامبر اعظم (ص) سایه نداشته اند. سند و مدرک آن چیست؟ و چطور با علم و پیشرفت کنونی قابل تطبیق است؟
پاسخ:
۱ـ سایه نداشتن رسول خدا(ص) از معجزات آن حضرت است.
سند این معجزه در کتب اهل سنّت:
از ذکوان نقل است که: برای رسول الله (ص) سایه ای مشاهده نشده است، نه در روز آفتابی و نه در شب مهتابی.
همین معنا را حکیم ترمذی نقل کرده و گفته: رسول خدا (ص) سایه نداشت تا این که پای کسی روی سایه ی مبارکش نیفتد و باعث توهین به ساحت قدسی آن حضرت نشود.
ابن سبع در کتاب خصائص گفته است: سایه ی رسول خدا بر زمین نمایان نمی شد، وجود مبارک رسول خدا نور بود و هنگامی که در زیر نور خورشید یا ماه راه می رفت، سایه اش ظاهر نمی شد. برخی از علما می گویند شاهد این قول دعای خود پیامبر (ص) است که می فرماید: و اجعلنی نورا. (صحیح بخاری، ج ۱۱، ص ۱۱۶، ح ۶۳۱۶؛ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۵۲۵- ۵۲۶، ح ۱۸۷، ۷۶۳) و (سبیل الهدی و الرشاد، ج ۲، ص ۹۰)
سند این معجزه در کتب شیعه:
«ابن شهر آشوب در «مناقب» گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله سایهاش بر زمین نمىافتاد (سایه نداشت). » (سنن النبى با ترجمه ترجمهفارسى ،ص۴)
امام باقر علیه السلام فرمودند:« کانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ ص ثَلَاثُ خِصَالٍ لَمْ تَکنْ فِی أَحَدٍ غَیْرِهِ لَمْ یَکنْ لَهُ فَیْءٌ وَ کانَ لَا یَمُرُّ فِی طَرِیقٍ فَیَمُرُّ فِیهِ أَحَدٌ بَعْدَ یَوْمَیْنِ أَوْ ثَلَاثَهٍ إِلَّا عَرَفَ أَنَّهُ قَدْ مَرَّ فِیهِ لِطِیبِ عَرَقِهِ وَ کانَ ص لَا یَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا بِشَجَرٍ إِلَّا سَجَدَ لَهُ ــــــ رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله سه خصلت داشت که دیگران نداشتند ؛ او را سایه نبود. از راهى عبور نمی کرد مگر اینکه کسانى که بعد از سه روز از آنجا می گذشتند از عطر عرق آن جناب متوجه می شدند که از آن محل گذشته است ؛ و به هر درختى میگذشت بر آن حضرت سجده میکرد.» (مکارم الأخلاق،ص۳۴)
این روایات شواهدی هستند بر اینکه حضرتش سایه نداشته ؛ و این از معجزات حضرتش بوده است.
البته طبق روایات اهل بیت (ع) ، جانشینان آن حضرت نیز واجد این معجزه بودند. بلکه اساساً هر امامی باید چنین باشد. خود رسول الله (ص) نیز به خاطر امام بودنش سایه نداشته نه به خاطر نبی بودنش.
امام رضا(ع) فرمودند: « لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ یَکونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ ُولَدُ مَخْتُوناً وَ یَکونُ مُطَهَّراً وَ یَرَى مِنْ خَلْفِهِ کمَا یَرَى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا یَکونُ لَهُ ظِلٌّ وَ إِذَا وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَى رَاحَتَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَیْنِ وَ لَا یَحْتَلِمُ وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ … ـــــــ امام داراى علامتهایى است ؛ اعلم مردم و واردترین آنها به مسائل قضایى و پرهیزکارترین و حلیمترین و شجاعترین و سخاوتمندترین و عابدترین مردم است. ختنه شده بهدنیا مىآید و پاک است. از پشت سر مىبیند همان طور که از پیش رو مشاهده می کند و داراى سایه نیست. وقتى از مادر متولد شود بهزمین که می رسد دو دست خود را بر زمین می گذارد و صداى خویش را به شهادتین بلند می کند. محتلم نمی شود؛ چشم او به خواب می رود ولى دلش بیدار است و… » (بحار الأنوار ، ج۲۵،ص۱۱۶)
و در وصف امام زمان (ع) فرمودند: « … هُوَ الَّذِی تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا یَکونُ لَهُ ظِل ـــــ او کسی است که زمین برایش پیچیده می شود و برای او سایه نیست » (بحار الأنوار ، ج۵۲ ،ص۳۲۲ )
امام باقر(ع) فرمودند: « … أَنَّهُ لَا یَکونُ لَهُ ظِلٌّ إِذَا قَامَ فِی الشَّمْسِ لِأَنَّهُ نُورٌ مِنَ النُّورِ لَیْسَ لَهُ ظِلٌّ … ـــــ اینکه امام آنگاه که در مقابل خورشید قرار می گیرد سایه ندارد ؛ چون او نور است و از نوری می باشد که سایه ندارد » (الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۰)
ـ تحلیل مساله
در این باره تفاسیر مختلفی می توان ارائه نمود که به برخی از آنها اشاره می شود.
الف ـ در خصوص رسول الله(ص)، امیر مومنان (ع) فرمودند:«… انّ الغمامه تظلّه من یوم ولد إلى یوم قبض فی حضره و أسفاره … ــــــ از روزى که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله متولد شدند تا روزى که از دنیا رفتند، در حَضَر و سفر، پیوسته ابرى بر آن حضرت سایه می افکند » (سنن النبى؛ علامه طباطبایی ؛با ترجمه عباس عزیزی ؛ ص۴۷۲ )
احادیث دیگری نیز با همین مضمون در جوامع روایی نقل شده است. بنا بر این ، با توجه به حدیث امیرالمومنین (ع) معلوم می شود که اصلاً خورشیدی بر بدن مبارک ایشان نمی تابید که سایه ای هم داشته باشند ؛ لذا باید گفت که حضور دائمی ابر بر بالای سر آن حضرت ،از معجزات ایشان است ؛ و لازمه ی این معجزه ، این است که ایشان در مقابل خورشید سایه نداشته باشند.
این تحلیل را می توان در مورد ائمه (ع) نیز داشت ؛ لکن دلیلی نقلی در این مورد نیافتیم. لذا بعید نیست که سایه نداشتن ائمه (ع) با علّت دیگری تحقّق داشته باشد.
ضمناً این تحلیل فقط سایه نداشتن در مقابل آفتاب را توجیه می کند؛ در حالی که احادیث دلالت دارند که رسول الله(ص) مطلقاً سایه نداشته اند، نه در مقابل خورشید و نه در مقابل چراغ. پس حائل بودن ابر بر سر حضرتش علّت نبود سایه نبوده است ؛ بلکه تنها برای آن بوده که آفتاب بر آن حضرت نتابد. لذا وجود دائمی ابر بر سر حضرتش، خود معجزه ای دیگر بوده غیر از معجزه ی سایه نداشتن.
ب ـ در حدیث اخیر ، امام باقر(ع) سرّ سایه نداشتن امام را نور بودن او دانستند ؛ یعنی چون امام، نور خدا و ظهور « الله نور السموات و الارض » می باشد ، و بر همه چیز ، حتّی بر خاک و خورشید و ماه نیز نور افشانی می کند ، لذا خود او را سایه نخواهد بود. بلکه خود نور حسّی نیز به نور او روشن است.
نور بودن وجود امام ، اکثر اوقات از دیدگان مردمان پنهان است و جز برخی آثار آن بر ایشان آشکار نمی شود ؛ مگر در مواردی که بخواهند کسی را به وجود نوری خویش راه دهند و راه نمایند. لذا در روایات چندی در کتب شیعه آمده که آن بزرگواران برای برخی رهپویان، ظهور نمودند و آن خوش اقبالان دیدند که امام نور است.
امام حسین (ع) فرمودند: « أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا آمَنَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ بَعْدَ مَسَائِلِهِ الَّتِی سَأَلَهَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ جَوَابِهِ إِیَّاهُ عَنْهَا قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ بَقِیَتْ وَاحِدَهٌ وَ هِیَ الْمَسْأَلَهُ الْکبْرَى وَ الْغَرَضُ الْأَقْصَى مَنِ الَّذِی یَخْلُفُک بَعْدَک وَ یَقْضِی دُیُونَک وَ یُنْجِزُ عِدَاتِک وَ یُؤَدِّی أَمَانَاتِک وَ یُوضِحُ عَنْ آیَاتِک وَ بَیِّنَاتِک فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُولَئِک أَصْحَابِی قُعُودٌ فَامْضِ إِلَیْهِمْ فَسَیَدُلُّک النُّورُ السَّاطِعُ فِی دَائِرَهِ غُرَّهِ وَلِیِّ عَهْدِی وَ صَفْحَهِ خَدَّیْهِ وَ سَیَنْطِقُ طُومَارُک بِأَنَّهُ هُوَ الْوَصِیُّ وَ سَتَشْهَدُ جَوَارِحُک بِذَلِک فَصَارَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ إِلَى الْقَوْمِ فَرَأَى عَلِیّاً ع یَسْطَعُ مِنْ وَجْهِهِ نُورٌ یُبْهِرُ نُورَ الشَّمْسِ وَ نَطَقَ طُومَارُهُ وَ أَعْضَاءُ بَدَنِهِ کلٌّ یَقُولُ یَا ابْنَ سَلَامٍ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع الْمَالِئُ جِنَانَ اللَّهِ بِمُحِبِّیهِ وَ نِیرَانَهُ بِشَانِئِیهِ الْبَاثُّ دَیْنَ اللَّهِ فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ آفَاقِهَا وَ النَّافِی الْکفْرَ عَنْ نَوَاحِیهَا وَ أَرْجَائِهَا فَتُمْسِک بِوَلَایَتِهِ تَکنْ سَعِیداً وَ اثْبُتْ عَلَى التَّسْلِیمِ لَهُ تَکنْ رَشِیداً فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَامٍ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الْمُصْطَفَى وَ أَمِینُهُ الْمُرْتَضَى وَ أَمِیرُهُ عَلَى جَمِیعِ الْوَرَى وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً ع أَخُوهُ وَ صَفِیُّهُ وَ وَصِیُّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِهِ الْمُنْجِزُ لِعِدَاتِهِ الْمُؤَدِّی لِأَمَانَاتِهِ الْمُوضِحُ لِآیَاتِهِ وَ بَیِّنَاتِهِ الدَّافِعُ لِلْأَبَاطِیلِ بِدَلَائِلِهِ وَ مُعْجِزَاتِه ـــــــــ وقتى عبد الله بن سلام به پیامبر ایمان آورد پس از سؤالاتی که نمود و جوابهایى که دریافت کرد گفت یا محمد ! یک چیز دیگر باقى مانده و آن بزرگترین سؤال و عالىترین هدف است، چه کسى جانشین تو خواهد بود و تعهدات تو را مىپردازد و امانات تو را رد مىکند و آیات و نشانههاى تو را توضیح مىدهد؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند اینک اصحاب من حضور دارند برو پیش آنها ! نور درخشان که در پیشانى جانشین من و چهره تابناکش وجود دارد تو را راهنمایى خواهد کرد و به زودى طومار دست تو مىگوید او وصى من است و اعضاء و جوارحت نیز گواه بر آن خواهند شد. عبد الله بن سلام پیش آنها رفت چشمش به على (ع) در بین آنها افتاد که چهرهاش چنان مىدرخشید که نور آفتاب را خیره مىکرد، طومارى که در دست داشت با اعضاى بدنش گفتند اى پسر سلام این على بن ابى طالب است که دوستانش بهشت را پر کردهاند و دشمنانش جهنم را و گسترش دهنده ی دین خدا در اطراف جهان است و کفر و بتپرستى را از روى زمین بر مىدارد؛ چنگ به دامن ولایت او بزن تا سعادتمند شوى و پایدار باش در راه او تا رشد و کمال یابى. عبد الله بن سلام گفت «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد صلى الله علیه و آله عبده و رسوله المصطفى و امینه المرتضى و امیره على جمیع الورى و اشهد ان علیا اخوه و صفیه و وصیه القائم بامره». کسى که تعهدات و دیون و امانتهاى او را رد مىکند و آیات و بینات او را توضیح مىدهد و با دلائل و معجزات خود اباطیل و یاوه سرایی ها را رد مىنماید » (بحار الأنوار ، ج۹، ص۳۲۷)
آری حتّی بدن دنیایی امام نیز نور است ؛ لکن نوریّت او بر مردمان پنهان گشته و از آن نورانیّت، تنها یک اثر ظهور دارد که عبارت باشد از سایه نداشتن. حقیر از برخی اولیاء شنیدم که می فرمودند: برخی سالک نیز در مراحلی سلوک خویش مشاهده می کنند که بدنشان نور است؛ و می یابند که نور خورشید از بدنشان عبور می کند. در این هنگام، سالک هم سایه ندارد. امّا این حالت برای او موقّت است.
و البته می دانم که قبول این سخن بر بسیاری که از آنها که از حکمت متعالیه در حجابند سنگین خواهد ؛ پس آنان را متوجّه قرآن کریم می کنم که فرمود: « وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ (۶۹) فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَهً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ (۷۰) … وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ (۷۷) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ (۷۸) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ (۷۹) قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدیدٍ (۸۰) قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ ــــــ فرستادگان ما ( فرشتگان) براى ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولى نکشید که گوساله ی بریانى(براى آنها) آورد. (۶۹) (اما) هنگامى که دید دست آنها به آن نمىرسد( از آن نمىخورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل، احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شدهایم!» …. و هنگامى که رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پریشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختى است» (زیرا آنها را نشناخت؛ و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.) (۷۷) قوم او(به قصد مزاحمت میهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند ـ و قبلاً کارهاى بد انجام مىدادند ـ گفت: «اى قوم من! اینها دختران من هستند؛ براى شما پاکیزهترند (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکارى چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (۷۸) گفتند: « تو که مىدانى ما تمایلى به دختران تو نداریم؛ و خوب مىدانى ما چه مىخواهیم!» (۷۹) گفت: «(افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم؛ یا تکیهگاه و پشتیبان محکمى در اختیار من بود! » (۸۰) (فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد ؛ در دل شب، خانوادهات را(از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ مگر همسرت، که او هم به همان بلایى که آنها گرفتار مىشوند، گرفتار خواهد شد؛ موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!»» (هود)
در این آیات نیک ملاحظه می فرمایید که ملائک الهی چنان بر مردم مجسّم گشته بودند که کسی متوجّه نمی شد که آنان ملائک هستند و نه انسان. حال آنکه می دانیم ملائک از نورند(از نور ملکوت). پس چنان نیست که موجود نوری نتواند در قالب مادّی ظاهر گردد. کما اینکه موجود مادّی می تواند به درجه ی موجود نوری نائل شود و از بدن کثیف مادّی رها گردد. در این حالت است که برخی کرامات از بدن شریف اولیای الهی صادر می شود؛ و چه بسا در آنی مسیر طولانی را طیّ می کنند یا از دیدگان نهان می شوند یا… .
در قرآن کریم آیات فروان دیگری نیز وجود دارند که شاهد این تحلیل می باشند ؛ و گواهند که آدمی می تواند صاحب بدنی از سنخ نور باشد ؛ چه در دنیا و چه در آخرت ؛ و البته صاحب چنین مقامی قدرت آن را هم خواهد داشت که نوریّت خویش را از مردمان نهان سازد.
« یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِم ــــ (این پاداش بزرگ) در روزى است که مردان و زنان باایمان را مىنگرى که نورشان پیشرو و در سمت راستشان به سرعت حرکت مىکند.»(الحدید:۱۲)
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ـــــ اى کسانى که ایمان آوردهاید بسوى خدا توبه کنید، توبهاى خالص؛ امید است(با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد کند، در آن روزى که خداوند پیامبر و کسانى را که با او ایمان آوردند خوار نمىکند؛ این در حالى است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوى راستشان در حرکت است، و مىگویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایى!» (التحریم:۸)
« یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ ـــــ روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مىگویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!» به آنها گفته مىشود: «به پشت سر خود بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیوارى میان آنها زده مىشود که درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب » (الحدید:۱۳)
« یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ » (المائده:۱۵)
در این آیه ی شریفه از آمدن سه هدایتگر از سوی خداوند متعال خبر داده شد ؛ رسول خدا (ص) ، نور و کتاب مبین ، که همان قرآن است. تفسیر قمّی در تفسیر این آیه از معصوم (ع) نقل نموده که: « یَعْنِی بِالنُّورِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهَ (ع) ـــ قصد شده است از نور ، امیرمومنان و ائمه (ع) » ( بحار الأنوار،ج۹ ،ص۱۹۷)
باز خداوند متعال فرمود: « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ » (النور:۳۵)
در احادیث متعدّدی اهل بیت (ع) خودشان را مَثل نور خدا دانسته و مشکات و مصباح و زجاجه و کوکب و شجره و … را تفسیر به ذات مقدّس خودشان نموده اند.
در برخی روایات آمده که چون قائم ما ظهور نماید ، زمین به نور پروردگارش روشن خواهد شد و مردم را نیازی به خورشید نخواهد بود.« إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ اسْتَغْنَى الْعِبَادُ مِنْ ضَوْءِ الشَّمْس » (بحار الأنوار، ج۵۲ ،ص۳۳۰)
« محمّد بن فضیل از حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر نقل کرد که سؤال کردم از آن جناب راجع به این آیه: « یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ــــ آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولى خدا جز این نمىخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند». امام فرمودند: می خواهند ولایت على بن ابى طالب را با تبلیغات خود از بین ببرند. گفتم: « وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» ؛ فرمود: خدا امامت را تکمیل می کند به دلیل این آیه «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» ، که نور همان امام است. گفتم: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ »؛ او خدایى است که دستور داده به پیامبرش وصیت کند در مورد ولایت علی بن ابى طالب ولایت همان دین حق است. گفتم: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» ؛ فرمود تا چیره نماید دین حق را بر تمام ادیان هنگام ظهور حضرت قائم به دلیل این آیه «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» که خدا امامت را تکمیل می کند به ولایت قائم «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» اگر چه خوشایند کافران به ولایت على نباشد. گفتم این تنزیل قرآن است فرمود آن حروفى که در قرآن آمده ، تنزیل است ولى بقیه تأویل آن است.» (بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۳۱۸)
خلاصه ی مطلب آنکه:
امام معصوم (ع) به خاطر کمالی که دارد ، حکم بدن ملکوتی او بر حکم بدن مادّی اش چربیده و بعضاً آثار بدن ملکوتی اوست که در جهان مادّی ظاهر می شود. کما اینکه تمام معجزات و کرامات او نیز فعل باطن او هستند که در ظاهرش هویدا می شوند.
البته این غلبه ی حکم باطن بر حکم ظاهر ، در غیر معصومین (ع) نیز ظاهر می شود لکن در ابعادی کوچکتر . برای نمونه به این کلام علّامه حسن زاده ی آملی توجّه فرمایید! «شبی وقت سحر در تاریکی به حال توجّه نشسته بودم، ناگهان دیدم که دو چشمم به اندازه ای نور می دهند که کتابی را که در دست داشتم به خوبی با آن نور می خواندم، و لکن زمان آن کم و کوتاه بود.» ( انسان در عرف عرفان ، علّامه حسن زاده آملی ،ص۴۳)
ـ آیا سایه نداشتن پیامبر(ص) با علوم تجربی سازگار است؟
اگر این امر با علم تجربی سازگار بود، دیگر معجزه نبود؛ بلکه ترفندی علمی و نوعی شعبه بازی بر اساس قوانین علمی محسوب می شد. معجزه آن است که از وقوعش، اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین لازم نیاید ولی از طریق علوم بشری نیز قابل انجام نباشد.
سایه نداشتن رسول الله(ص) به سبب آن بوده که بدن ایشان از نور ملکوت بوده است؛ مثل بدن آن ملائکی که نزد ابراهیم(ع) و لوط(ع) حاضر شدند؛ و مثل بدن جبرئیل(ع) که گاه به صورت مرد عربی به نام دحیه ی کلبی ظاهر می شد. نیز مثل روح القدس که برای مریم(س) به صورت مرد جوانی ظاهر گشت. روشن است که این گونه امور، از طریق علوم تجربی ـ که موضوعش جسم مادّی است ـ قابل توجیه نخواهد بود؛ امّا برای حکیمان متوغّل در حکمت متعالیه و اهل عرفان نظری، فهم این گونه امور، سهل است؛ بلکه برخی عرفا، قادرند سایه ی خود را محو نمایند. چرا که قادرند با بدن ملکوتی خویش در دنیا ظاهر شوند. دختر علّامه طباطبایی خاطره ای به این مضمون از پدر بزرگوارشان نقل نموده اند که: روزی وارد منزل شدم و دیدم پدرم در حیاط قدم زنان در حال فکر کردن است؛ سلام و اهوالپرسی کردم و داخل اتاق شدم؛ دیدم پدرم داخل اتاق در حال نماز خواندن است؛ در همان حال به حیاط نگاه کردم و دیدم پدرم در حیاط است.
از منظر عرفانی و فلسفی، در واقع آن بزرگوار برای خودشان بدنی ملکوتی انشاء نموده بوده اند، که قاعدتاً نباید سایه داشته باشد.
از امیرمومنان(ع) نیز نقل است که ایشان در یک شب، در چهل خانه میهمان بوده اند؛ یعنی در یک زمان، چهل بدن شبیه به هم داشته اند.