داستان وزیر نادان و دهقان دانا!!!
داستان وزیر نادان و دهقان دانا!!!
داستان وزیر نادان و دهقان دانا!!!
?پادشاهى با وزیر و عدهاى از همراهان به قصد شکار از شهر خارج شد. بعد از طى مسافتى چشمش به دهقانى افتاد که مشغول کندن زمین بود شاه جلو رفت و از دهقان پرسید: در هشت چکار کردى که حالا مىکنی؟ دهقان جواب داد: کردم و نشد.
بعد پرسید: با دو چه کردی؟ دهقان گفت: دو تبدیل به سه شد.
گفت: دور چه شد؟ دهقان جواب داد: نزدیک شد.
پرسید: با برادران چه مىکنی؟ گفت بین آنها تفرقه افتاده است.
چند سؤال دیگر هم از او کرد و سرانجام به او گفت: ارزان نفروشی.
دهقان هم جواب داد: تا مشترى چه کسى باشد. بعد از دهقان خداحافظى کرد و رفت.
وقتى به کاخ رسید از وزیرش پرسید که من از دهقان چه پرسیدم و او چه جواب داد. وزیر هر کار کرد نتواست جواب شاه را بدهد. شاه به او چند روز فرصت داد. تا جواب آن پرسشها را پیدا کند و گفت اگر نتوانستى جوابها را پیدا کنى جانت را از دست خواهى داد. وزیر خیلى ناراحت شد. بالأخره به سراغ دهقان رفت و از او جواب سؤالها را خواست. دهقان گفت: هزار اشرفى مىگیرم و جواب تو را مىدهم. وزیر ناچار شد هزار اشرفى را بدهد. وقتى جوابها را شنید به خدمت پادشاه آمد و گفت:
جواب سؤال اول که ‘در هشت چکار کردی’ یعنى در هشت ماه اول سال چه کردى که حالا مجبور کار بکنی؟ که دهقان گفت کردم و نشد.
سؤال دوم که با دو چه کردى و دو تبدیل به سه شد؟ یعنى حالا علاوه بر دو پا با عصا راه مىروم.
سؤال سوم که دور چه شد؟ و دهقان جواب داد نزدیک شد یعنى ابتدا جوان بودم و دور را مىدیدم و حالا پیر شدهام و دور را نمىبینم و نزدیکبین شدهام.
سؤال چهارم مقصود از با برادران چه مىکنی؟ دندانها است که بعضى از آنها افتاده و بینشان فاصله ایجاد شده است.
و قسمت آخر که دهقان در جواب ‘ارزان نفروشی’ گفته بود تا ‘خریدار که باشد’ منظور معاملهاى بود که با وزیر کرد که اگر شخص عادى از او جواب مىخواست ممکن بود مجانى جواب بدهد یا پول کمترى از او طلب کند.
شاه پس از شنیدن این جوابها به وزیر گفت: تو خودت این جوابها را پیدا نکردهاى بلکه دهقان به تو گفته است. وزیر اعتراف کرد. از آن وقت شاه، وزیر بىعقل را برکنار کرد و دهقان خردمند را به جانشینى او برگزید.
┄┅═?????═┅┄